گيتار شكسته
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده بــود
صبور باش و درکم کن
یـــاد بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم و
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریفنمایم
...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من
ننگروجوابم رابده.
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
ووقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو
اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی
خود میفهمی!
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نباش
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم،دوستت دارم...
=====================================================
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |